دفتر نوشته های من



این هم یکی از داستان هاییه که خیلی دوسش دارم.

یه شب وقتی داشتم میرفتم بیرون، ماه کامل بود. یاد این جمله افتادم: صورتش مثل ماه شب چهارده میدرخشه»

از این رو یه داستان به ذهنم رسید.

درمورد یه دختر گم شده با موهای طلاییه و خلاصه مثل ماه.

درست زمانی که گم میشه، خواهر کوچیکترش به دنیا میاد و داستان هم از زبان خواهر کوچیکترشه.

یه جمله هم هست که توی داستان هی استفاده میشه اونم این جمله س: صورتش مثل ماه شب چهارده میدرخشی، موخای طلایی اش در باد می رقصد، آه چشم هایش، چشم هایش مانند دو گلوله آبی ست که دریا از آن پیداست»

اول داستان هم با این شروع میشه.

توی داستان هم خواهر کوچیکتر دنبال خواهر بزرگتر میگرده.

اون شون، توی یه روستا زندگی میکنه و بعد مادرش میمیره و اون میره دنبال خواهرش.

اون جمله هه رو هم مادرش به خواهر کوچیکتره .


میخوام درمورد یکی از مسخره ترین داستانام بنویسم

اسمش صخره مر مر» ئه.

درمورد دو تا دوسته که اسماشون رو هم یادم نمیاد:|

توی کتاب هایی که میخونن درمورد یه صخره جادویی، توی یه سرزمین جادویی، چیزایی میخونن.

توی اون سرزمین همه چیز خارق العاده س.

مثلا درختای صورتی و از این جور چیزا:|

وقتی به بزرگتر هاشون درمورد این سرزمین حرف میزنن، اونا بهشون میگن اینا فقط یه داستانه و همچین جایی وجود نداره.

اما

اونا میرن پی ماجراجویی و اون سرزمین رو پیدا میکنن.

البته قبلش نا امید میشن و اینا ؛بعد یه بار یکی از اونا، نقشه اونجا رو پیدا میکنه و بعد میرن پی ماجراجویی.

کل داستان درمورد پیدا کردن اون سرزمینه و اتفاقاتی که توی راه می افته.

همین بود.

شاید داستانش براتون جالب باشه(که برای من اصلا نیست:||||||) ولی طوری که نوشتمش خیلی بد شد. البته کامل ننوشتم.

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

deltatourism مقالات seowebone جی تی آی فاز یک ایرانی در آمریکا! برترینهای ایرانی گنجینه فایل نشر سرو هر چی بخوای فکر بکر